اَلَمْ تَرَکَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُه ا ثَابِتٌ وَ فرْعُهَا في السَّماءِ* تُؤتِيَ اُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللهُ الأمْثَالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّروْن
«ابوطالب» نامي آشنا و قرين نام نامي حضرت مولاي متقيان اميرمؤمنان علي بن ابي طالب ـ عليهما آلاف التحية و الثناءـ است. اين دو بزرگوار (پدر و پسر) به يقين، مصداقي بارز و آشکار از «کلمه» و «شجر طيبه» و طوباي خاندان رسالت و امامت اند که در آي بالا بدان اشاره شده است؛ چنان که در روايات و تفاسير نيز از اين درخت ، به پيامبر ، اهل بيت و ياران و حاميان آن حضرت، تفسير شده است.
مقال حاضر، در پي آن است تا در سالي که به نام فرزند گرامي ابوطالب، زينت يافته به قدر ميسور، زوايايي از زندگانى پربار، شرافتمندانه و پرفراز و نشيب حضرت ابوطالب و حمايت هاي بي دريغ او از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را در معرض ديد خوانندگان عزيز قرار دهد.
نياکان ابوطالب
ابوطالب و رسول خدا هر دو ميو يک شجر طيبه اند و نياي آن دو يکي است؛ بدين گونه که ابوطالب و برادر ارجمندش عبدالله (پدر پيامبر) هر دو فرزند عبدالمُطلّب اند و او فرزند هاشم که نخستين جدّ پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، زمامدار و سرشناس قريش بود و او فرزند عبدمناف، نياي سوم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، با نام مغيره و بالقب «قمرالبطحاء» بود. عبدمناف فرزند «قُصيّ» جد چهارم رسول خدا است و پيش از او عبارتند از: کلاب، مرّة، کعب، لوَيّ، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزيمه، مدرکة، الياس، مضر، نزار، معد و عدنان.
از اين شجر طوبا و پاک نهاد، ثمر گران بهاي رسالت و امامت به بار نشست، از آمنه همسر عبدالله، حضرت محمد صلي الله عليه و آله خاتم المرسلين زاده شد، و از فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب، ابو الأئمه حضرت وصي، اميرمؤمنان علي بن ابي طالب در کعبه به دنيا آمد و امامت پي ريخته شد.
ابوطالب، بزرگ حامي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله
حمايت هاي بي دريغ ابوطالب عليه السلام، سيد بطحاء، شيخ قريش، ريشه و اصل شجر طيب امامت و ولايت از رسول خدا صلي الله عليه و آله در صفحات پرفراز و نشيب تاريخ اسلام مي درخشد؛ به گونه اي که با شنيدن نام ابوطالب، حمايت ها و دفاع بي دريغش از پيامبر در ذهن متبادر مي شود، گو اين که، اين دو با هم ملازم اند و جدايي ناپذير.
بيش از هشت بهار از زندگي پيامبر نگذشته بود که عبدالمطلّب پدر ابوطالب وفات يافت. او پيش از آن که وفات نمايد، پيامبر را به ابوطالب سپرد و به حفظ و حراست از او سفارش بسيار فرمود. از آن تاريخ تا روزي که زنده بود از جان و دل حفاظت و حمايت او را بر عهده داشت، پروانه وار گرد شمع وجودش مي گشت و تا روزي که محمد صلي الله عليه و آله صاحب درآمدي شد، هزين زندگي او را مي پرداخت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مي داشت.
مرحوم محدث قمي در اين زمينه مي نويسد:
ابوطالب تا زنده بود در حفظ و نصرت رسول خدا صلي الله عليه و آله لساناً و يداً ابداً کوتاهي نکرد و از جهت آن که، متمکن باشد از حفظ پيغمبر صلي الله عليه و آله، ايمان خود را ظاهر نفرمود، مگر در وقت وفات که به حساب جُمَل و به لسان حبشه اسلام خود را ظاهر فرمود؛ لهذا در حق او روايت شده که مَثَل ابوطالب، مَثَل اصحاب کهف بود که ايمان خود را پنهان کرده و اظهار شرک نمودند، لاجرم حق تعالي اجر ايشان را دو مرتبه داد.
و در روايت کافي است که ابوطالب مستودَع وصاياي انبيا و امين بر آنها بود، و آن ها را به رسول خدا صلي الله عليه و آله رد کرد.
ابوطالب عليه السلام علاو بر نصرت آن حضرت، ديگران را نيز بر نصرت آن حضرت تحريص مي کرد؛ به علي فرمود: اي پسرک من ملازمت کن پسر عم خود را تا سالم بماني از هر بأسي در عاجل و آجل، و گفت:
اِنَّ الوَثيقَةَ في لُزُومِ مُحمَّدٍ فَاشْدُدْ بِصُحْبَتِه عَلي يَدَيْک ا
رسول خدا صلي الله عليه و آله، روزي مشغول نماز بود و علي عليه السلام در کنار او به نماز ايستاده و به آن حضرت اقتدا کرده بود؛ ابوطالب عليه السلام به جعفر گفت: پسرم! تو نيز خود را به بال ديگر پسر عمّ خود بچسبان، يعني در کنار او به نماز بايست. جعفر در طرف ديگر به نماز ايستاد، رسول خدا صلي الله عليه و آله چون چنين ديد خود را از بين ايشان جلوتر کشيد و از علي و جعفر صف جماعتي بسته شد، ابوطالب بسيار مسرور شد به حدّي که آثار سرور در صورت مبارکش ظاهر شد و فرمود:
• اِنَّ عَلِيّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتي لما تَخْذُلا وَ انْصُرَا بْنَ عَمِّکُم وَ اللهِ لما اَخْذُلُ النبيَّ وَ لَا يَخْذُلُهُ مِنْ بَنيَّ ذُو حَسَبٍ.
• عِنْدِ مُلِمِّ الزَّمانِ وَ النُّوبِ ا اَخي لأُمّي مِنْ بَيْنِهْم وَ اَبي وَ لَا يَخْذُلُهُ مِنْ بَنيَّ ذُو حَسَبٍ. وَ لَا يَخْذُلُهُ مِنْ بَنيَّ ذُو حَسَبٍ.
تقدير ابوطالب از پادشاه حبشه و دعوت او به اسلام
چون امر پيغمبر صلي الله عليه و آله ظاهر و دعوت آن حضرت به اسلام علني گرديد و آمار گروندگان به اين آيين پاک فزوني گرفت، بر کفار قريش سخت آمد. چنانکه با هم قرار گذاشتند، هر قبيله اي قوم و خويشان مسلمان خود را بگيرند و در بند کنند و آزار رسانند و بترسانند تا کسي مسلمان نشود؛ تا اينکه آي شريف
اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً . نازل شد، جماعتي از مسلمانان به همراهي جعفربن ابي طالب عليه السلام به حبشه هجرت کردند، و چون به آنجا رسيدند، نجاشي پادشاه حبشه، آنان را اکرام کرد و منزلت رفيع داد. قريش نيز عمر و عاص و عمارة بن الوليد را با هدايا و تحفه هايي براي نجاشي فرستادند و از او خواستند که مسلمانان را ياري نکند و آن ها را به کفار قريش واگذارد، نجاشي اعتنايي به هداياي آنان نکرد و بر اکرام جعفر و اصحاب او افزود و احسان بسيار به ايشان نمود.
چون اين خبر به ابوطالب عليه السلام رسيد نجاشي را با قصيده اي مدح گفت.
وقتي مدح او به نجاشي رسيد، بسيار مسرور شد و بر اکرام آنان افزود، خبر به ابوطالب عليه السلام رسيد از اين رو طمع در اسلام نجاشي بست و اشعاري براي او فرستاد و او را تحريص بر اسلام و متابعت پيغمبر نمود و فرمود:
تَعَلَّمْ مَليکَ الحَبْشِ اَنّ مُحَمّداً نَبيٌّ کَمُوسي وَ المسيح بن مَرْيَمَ
أتانا بِهُدي مِثلَ ما اتيابِه فَکُلٌّ بِاَمْرِاللهِ يهدي وَ يَعْصِم
اي پادشاه حبشه بدان که محمد بسان موسي و مسيح پيامبر است، همان نور آسماني را که آن دو نفر در اختيار داشتند، او نيز دارد. و تمام پيامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمايي کرده و از گناه باز مي دارند.
حراست و نگهباني از رسول خدا صلي الله عليه و آله
شيعه و سنّي روايت کرده اند که ابوطالب، در هر صبح و شام از پيغمبر صلي الله عليه و آله تفقد مي کرد، و پيوسته او را از دشمنانش حراست مي کرد و بر او از کفار قريش مي ترسيد.
روزي، پيامبر را نديد و چون شب داخل شد او را نيافت، چون صبح شد به جستجوي آن حضرت شتافت و حضرتش را نيافت. پسران و غلامان خود را جمع کرد و گفت: بدانيد که محمّد صلي الله عليه و آله مفقود شده و من گمان مي کنم که قريش در باب او مکر کرده اند و من اطراف را جستجو کرده ام، مگر يک طرف را که باقي مانده است. بيست نفر از غلامان خود را انتخاب کرد و گفت برويد کارد مهيّا نماييد و هر يک از شما برود نزد يکي از بزرگان قريش بنشيند، من به آن طرف که جستجو نکرده ام به طلب محمّد صلي الله عليه و آله مى روم ، اگر او را يافتم و آوردم امري از شما سرنزند و اگر آمدم و محمد صلي الله عليه و آله با من نبود هر کدام کارد خود را به کسي از سرکردگان قريش که پهلوي او است، بزند. کاردهاي خود را خوب تيز کنيد، که کارگر شود، آنگاه ابوطالب به جستجوي پيغمبر صلي الله عليه و آله رفت، آن حضرت را در قسمت سفلاي مکه يافت که در کنار سنگي مشغول نماز بود، خود را بر روي آن حضرت افکند و او را بوسيد و دستش را گرفت و گفت: اي فرزند برادر نزديک بود که قوم تو به جهت تو کشته شوند، آنگاه پيامبر را به مسجد آورد، تمامي قريش هم نزديک کعبه نشسته بودند، ابوطالب عليه السلام با حال غضب آمد و به غلامان گفت: آنچه در زير لباس داريد ظاهر کنيد، غلامان کاردها را بيرون کردند. قريش گفتند: اينها چيست؟ ابوطالب فرمود: دو روز بود که محمد صلي الله عليه و آله را نديده بودم، ترسيدم شما او را هلاک کرده باشيد، بدين جهت غلامان را امر کردم که در نزد شماها بنشينند و هرگاه من محمّد صلي الله عليه و آله را پيدا نکرده آمدم، هر يک، يکي از شماها را کارد بزند و از من اذن نگيرند! گفتند: آيا چنين امري واقع مي شد؟
گفت: بلي به پروردگار کعبه، سپس پيغمبر صلي الله عليه و آله را برداشت و برفت و گفت:
إذْهَبْ بُنَيَّ فَما عَلَيْکَ غَضَاضَةٌ اِذْهَبْ وَ قَرِّ بِذاکَ مِنْکَ عُيُوناً
واللهِ لَنْ يَصِلُوا اِلَيْکَ بِجَمْعِهِمْ حَتّي اُوَسَّدَ فِي التُرابِ دَفيناً
وَ دَعَوْتَني وَ عَلِمْتُ إنّک ناصحي وَ لَقدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أميناً
وَ ذَکَرْتَ ديناً لا مُحالَة اِنّهُ مِن خَيْر ادْيانِ البَريّةِ ديناً
برو فرزندم که خواري و نقصاني بر تو نيست، برو و به وجود خويش چشم ها را روشن کن.
به خدا سوگند تا من زنده ام و به خاک نرفته ام، گروه آنان به تو دسترسي نخواهند داشت.
و مرا دعوت کردي و مي دانم که خيرخواه مني، و راست گفتي و تو از پيش، امين و درستکار بوده اي.
و ديني را ياد کردي که بي ترديد از بهترين اديان مردم است.
اشعار ابوطالب عليه السلام در مدح پيامبر صلي الله عليه و آله
اشعار ابوطالب عليه السلام در مدح پيغمبر صلي الله عليه و آله و در تحريص به دين او و ياري کردن آن حضرت بسيار و نمونه هايي از حمايت هاي بي دريغ آن جناب از ساحت مقدّس رسول خدا است. و از جمل اشعار او است:
• يُرَجُّونَنَسْخي بِقَتْلِ مُحَمَّدٍِ وَ لمْ کَذِبْتُمْ وَ بَيْتِ اللهِ حَتّي تَفَلَّقُوا جَماجِمَ تُلْقي بِالْحَطيمٍ وَ زَمْزَمٍ
• نَخْتَضِبْ سَمْرَ الْعوالي مِنَ الدَّمِ جَماجِمَ تُلْقي بِالْحَطيمٍ وَ زَمْزَمٍ جَماجِمَ تُلْقي بِالْحَطيمٍ وَ زَمْزَمٍ
آرزو دارند که ما در مورد کشته شدن محمّد صلي الله عليه و آله گذشت کنيم و چيزي نگوييم بدون آن که سر نيزه ها را از خون رنگين سازيم!
سوگند به خان خدا خيال دروغي پرورانده ايد (و اين کار شدني نيست) تا سرهايي شکافته و در اطراف کعبه و زمزم به خاک افکنده شود. (يا: سرهايي که در اطراف کعبه و زمزم ديده مي شود ـ کنايه از رؤساي قريش ـ شکافته گردد).
و از جمل اشعار او اين قصيده است:
• اَلَمْ تَعْلَمُوا وَجَدْنا مُحَمَّداً رَسُولاً فَلَسْنا وَ بَيْتِ الله نُسْلِم اَحْمداً لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ
• کَمُوسي خُطَّ في اَوّلِ الکُتبِ لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ
آيا نمي دانيد که ما محمد صلي الله عليه و آله را همچون موسي پيامبري يافته ايم که در کتب پيشينيان نوشته شده است.
سوگند به خان خدا ما کسي نيستيم که از فشار زمانه و گرفتاري، احمد صلي الله عليه و آله را به سختي ها تسليم کنيم.
و هم از اشعار او است:
• فَلا تَسْفهوا اَحْلامَکُمْ في مُحَمَّدٍ تَمَنَّيْتُم اَنْ تقتلوه وَ اِنَّما وَ اِنّکُم وَ اللهِِ لا تَقْتُلونَهُ وَ لَمّا تَرَوا قَطْفَ اللُحي وَ الجَماجِمِ
• وَ لاَ تَتْبَعُوا اَمْرَ الغُواةِ الاَشائِمِ اَمانيکُمْ ه ذي کَاَحْلامِ نائِمٍ تَرَوا قَطْفَ اللُحي وَ الجَماجِمِ تَرَوا قَطْفَ اللُحي وَ الجَماجِمِ
دربار محمد صلي الله عليه و آله خيالات ابلهانه نکنيد و از رأى گمراهان شُوم و بدبخت پيروي ننماييد.
آرزو داريد که او را بکشيد و اين آرزويتان مثل خيالات کسي است که خواب مي بيند.
به خدا سوگند بدون آن که قطع شدن و چيدن سرهايي را مشاهده کنيد نمي توانيد او را بکشيد!
ناکامي ابوجهل و قصيد ابوطالب
در خبر است که ابوجهل بر رسول خدا صلي الله عليه و آله گذشت، در حالي که آن حضرت در سجده بود، ابوجهل سنگي برداشت و خواست بر سر حضرت بکوبد که آن سنگ بر دستش چسبيد، و ابوجهل نتوانست به مقصد نائل شود، ابوطالب قصيده اي در اين باب گفت:
• افيقوا بني عمنا و انتهوا و اعجب من ذاک في امرکم بکف الذي قام من خبثه فاثبته الله في کفه علي رغمة الخائن الاحمق
• عن الغي من بعض ذي المنطق عجائب في الحجر الملصق الي الصابر الصادق المتقي رغمة الخائن الاحمق رغمة الخائن الاحمق
به هوش آييد اي عموزادگان ما و از گمراهي برخي گويندگان دست برداريد. تا آنجا که مي فرمايد: و شگفت تر از آن در کار شما شگفتي هايي است، در سنگ چسبيده به دست کسي که از خبائث خود براي زدن شکيباي راستگوي پرهيزکار برخاست.
و خداوند، آن سنگ را بر خلاف ميل آن خائن احمق در دست او ثابت نگاهداشت.
اشعار ابوطالب از ديدگاه علي عليه السلام
محدّث قمي رحمه الله مي فرمايد: قصايد و اشعار ابوطالب بسيار است. همو به نقل از بحارالانوار مي نويسد:
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دوست مي داشت که اشعار ابوطالب عليه السلام را مردم روايت کنند و تدوين نمايند و مي فرمود: آنها را ياد بگيريد و تعليم اولادهاي خود نماييد، ابوطالب بر دين خداي بوده و در اشعار او علم بسيار نهفته است.
ضديت ارباب قدرت با ابوطالب
از امير ابوالفوارس شاعر نقل است که در مجلس وزير يحيي بن هبيره بودم، با جماعتي از اماثل و اهل علم که از جمل آن ها ابن خشّاب لغوي و ابوالفرج بن جوزي بود؛ ذکر اشعار ابوطالب در بين آمد، وزير گفت:
چه نيکو بود اشعار او، اگر از روي ايمان بود، چون ابوطالب مسلمان نبوده خوبي اشعار او چه فايده دارد؟!
من با خود گفتم: خوب است جواب او را قربةً الي الله بدهم، گفتم:
يا مولانا از کجا معلوم گشته ابوطالب ايمان نداشته؟
گفت: اگر ايمان داشت چرا اظهار نکرد؟
گفتم: اگر اظهار مي کرد پيغمبر صلي الله عليه و آله بي ناصر مي ماند.
وزير ساکت شد و جوابي نگفت، الّا آن که مواجب مرا قطع کرد، من هم مدايحي که براي او گفته بودم مسوّده هاي آن را پيدا کردم و به آب شستم و محو کردم.
اشعار ابوطالب گواهي صادق بر ايمان او
به گفت استاد محترم و ارجمند جناب آيت الله سبحاني، هر يک از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گويند آن ها کافي است، و اگر گويند اين ابيات يک فرد خارج از محيط اغراض و تعصبات بود، همگي بالاتفاق به ايمان و اسلام سرايند آن حکم مي کردند؛ ولي از آن جا که سازند آن ها ابوطالب است، و دستگاه تبليغاتي سازمان هاي سياسي اموي و عباسي پيوسته بر ضد آل ابي طالب کار مي کرد، از اين نظر گروهي نخواسته اند يک چنين فضيلت و مزيّتي را براي ابوطالب اثبات کنند.
از طرفي، وي پدر علي است که دستگاه هاي تبليغي خلفا بر ضد او پيوسته تبليغ مي کردند؛ زيرا اسلام و ايمان پدر وي فضيلت بارزي دربار او حساب مي شد. در حالي که کفر و شرک پدران خلفا، موجب کسر شأن آن ها بود.
به هر حال، به رغم تمام اين سروده ها و گفتارها و کردارهاي صادقانه، گروهي به تکفير وي برخاسته، حتي به آن اکتفا نکرده و ادعا کرده اند که آياتي دربار ابوطالب که حاکي از کفر او است نازل شده است!!!
نشانه ها و علائم ايمان ابوطالب
طرز تفکر و عقيد هر شخص را مي توان از چندر اه به دست آورد، از جمله:
1ـ بررسي آثار علمي و ادبي او؛
2ـ طرز رفتار و کردار او در ميان مردم؛
3ـ عقيد دوستان و نزديکان بي غرض وي در حق او.
ايمان و اعتقاد ابوطالب را نيز مي توان از اين سه راه اثبات کرد.
آثار ادبي ابوطالب که در اشعار و سروده هاي او به چشم مي خورد و نمونه هايي از آن را آورديم، گواهي روشن بر ايمان و اخلاص او است.
خدمات ارزشمند ابوطالب در طول 42 سال بويژه در ده سال آخر عمر خود گواه محکمي بر ايمانِ فوق العاد او است و طرز رفتار او با پيامبر و چگونگي جانبازي و فداکاري و دفاع او از ساحت اقدس پيامبر و هر کدام از آن خدمات نيز مي تواند، آئين فکر و روشنگر روحيات او باشد.
رنج هاي بيشمار ابوطالب در راه حمايت از پيامبر صلي الله عليه و آله
اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن پايه است که او را همراه خود به مصلّي برده و خداوند را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبيد.
وي در راه حفظ پيامبر صلي الله عليه و آله از پاي ننشست، و سه سال دربدري و زندگي در شکاف کوه و اعماق دره را بر رياست و سيادت مکه ترجيح داد، تا آنجا که اين آوارگي سه ساله، او را فرسوده ساخت و مزاج خود را از دست داد و چند روز پس از نقض محاصر اقتصادي که به خانه و زندگي برگشت، بدرود زندگي گفت. ايمان ابوطالب به رسول خدا صلي الله عليه و آله به قدري قرص و محکم بود، که راضي بود تمام فرزندان گرامي وي کشته شوند، ولي او زنده بماند. علي را در رختخواب وي مي خوابانيد، تا اگر سوء قصدي در کار باشد به وي اصابت نکند، بالاتر از آن روزي حاضر شد، تمام سران قريش به عنوان انتقام کشته شوند و بالأخره موارد متعدد ديگري که در تاريخ ثبت است و دليلي محکم و نشاني بارز از ايمان ابوطالب است.
گواهي پيامبر و معصومين بر ايمان ابوطالب
راه ديگر اثبات ايمان ابوطالب عليه السلام ـ چنانکه اشاره شد ـ اظهار نظر دوستان و بستگان آن بزرگوار است، که در اينجا به چند مورد کوتاه بسنده مي کنيم:
1ـ وقتي امام علي عليه السلام خبر مرگ پدرش ابوطالب را به پيامبر صلي الله عليه و آله داد حضرت سخت گريست و به علي دستور غسل و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا براي او طلب مغفرت کرد.
2ـ در محضر امام چهارم عليه السلام سخن از ايمان ابوطالب عليه السلام به ميان آمد. حضرت فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او ترديد دارند؛ در صورتي که هيچ زن مسلماني نبايد بعد از گزينش اسلام در حبال شوهر کافر خود بماند و فاطمه بنت اسد از سبقت جويان در اسلام است و از آن زناني است که خيلي جلوتر به پيامبر صلي الله عليه و آله ايمان آورد و همين زن مسلمان در نکاح ابوطالب بود تا روزي که وي رخ در نقاب خاک کشيد.
3ـ امام باقر عليه السلام مي فرمايد: ايمان ابوطالب، بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و اميرمؤمنان دستور مي داد، از طرف باب وي حج به جا آوردند.
موارد بالا جايي براي ابهام و ترديد در اثبات ايمان ابوطالب باقي نمي گذارد.
افزون بر آنچه گذشت، مهر و عطوفت بي شائب ابوطالب به ساحت مقدس پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را نيز مي توان نمودي از ايمان او به شمار آورد.
ابوطالب، کانون مهر به پيامبر
استاد معظّم و گرانمايه حضرت آيت الله سبحاني در اين باره مي نويسند:
در صفحات تاريخ نمونه هايي از عواطف و مهر افراد به يکديگر يادآوري شده که بيشتر آن ها روي ملاک هاي مادي و بر محور مال و جمال دور مي زده است؛ و به فاصل کوتاهي لهيب سوزان محبت در کانون وجودشان رو به خاموشي گذارده و از بين رفته است. ولي شعله هاي عواطفي که پاي آن را، پيوندهاي خويشاوندي يا ايمان و اخلاص به فضل و فضيلت و کمالات روحي و معنوي محبوب تشکيل دهد، به اين زودي خاموش نمي شود و رشت مهر اين گروه به اين زودي از هم نمي گسلد.
اتفاقاً شالود مهر و علاقه ابوطالب به محمّد صلي الله عليه و آله داراي دو ملاک بود. يعني هم ايمان به او داشت و او را يک فرد کامل و مظهر تام انسانيت مي دانست و هم برادر زاد او بود و او را به جاي برادر و فرزند در کانون دل جاي داده بود.
ابوطالب به قدري به معنويات و پاکي او اعتقاد داشت که در مواقع خشکسالي او را همراه خود به مصلّي مي برد و خدا را به قرب و مقام او سوگند مي داد و براي مردم بلا ديده و دور از رحمت، باران مي طلبيد و دعاي او مستجاب مي شد. بسياري از تاريخ نويسان، جريان زير را نقل کرده اند:
در يکي از سال ها، مردم مکه و حوالي آن با خشکسالي عجيبي روبرو شدند و زمين و آسمان برکت و رحمت خود را از آن ها باز داشت. قريش صف کشان با چشمان گريان رو به ابوطالب آورده و جداً درخواست کردند که به مصلّي برود و از مقام ربوبي براي مردم باران رحمت بطلبد. ابوطالب دست محمد خردسال را گرفت و تکيه بر ديوار کعبه کرد، رو به آسمان نمود و عرض کرد: پروردگار مهربان، به حقّ اين نوجوان (در حالي که با انگشت خود اشاره به رسول خدا مي کرد) باران رحمتت را بفرست و ما را مشمول کرم بي پايانت بنما.
مورخان بالاتفاق مي نويسند: وي موقعي از خدا باران طلبيد که در صفح آسمان قطعه اي ابر نبود، ولي چيزي نگذشت که توده هاي ابر از اطراف به حرکت در آمدند. قشري از ابر، آسمانِ مکه و صفحات نزديک آنجا را فرا گرفت. غريو رعد و فروغ برق غوغايي بر پا نمود. سيلاب باران، همه جا را فرا گرفت و نقاط دور و نزديک را سيراب کرد و همه راضي و خوشحال گرديدند. ابوطالب در اين هنگام اشعاري را سرود.
ابوطالب، در سخت ترين لحظات زندگي که فشار قريش بر تحويل گرفتن پيامبر افزايش يافته بود، قصيد لامي خود را سروده و در آن قصيده، سرگذشت نزول باران به برکت وجود محمّد را يادآور شده است.
وصيّت ابوطالب
ابوطالب عليه السلام در آستان وفات، سرشناسان قريش را فراخواند و آنان را چنين وصيت کرد: اي قريشيان! شما قلب عرب، و برگزيد خدا از ميان ديگر مردميد. در بين شما سيّد و آقايي است مطاع، که ديگران از او فرمانبري مي کنند. شجاعت، شهامت، سخاوت و فرهيختگي از ميان شما برخاسته است. پيشينيانتان هيچ فضيلتي را فرو نهشتند جز آنکه شما آن را احراز کرديد و ميدان هيچ شرافتي را خالي نگذاشتند جز آن که شما آن را پر کرديد؛ بدينسان شما بر ساير مردم برتري داريد و وسيل نيل آنان به فضيلتيد
شما را وصيت مي کنم که اين بنا (کعبه) را بزرگ شماريد؛ که رضاي پروردگار در تعظيم آن است و پايه و ماي تأمين معاش شما است. ارحامتان را رسيدگي کنيد، و از آنان نبُريد؛ چه اين که صل رحم، اجل را به طاق نسيان مي سپارد (مرگ را به تأخير مي اندازد) و بر شمارتان مي افزايد. ستمگري و عقوق (والدين) را ترک نماييد که اين دو، موجب هلاکت نسل هاي پيش از شما گرديد. داعي را اجابت وسائل را بخشش کنيد؛ در اين دو کار، شرف دنيا و آخرت نهفته است. راستگو و امانت دار باشيد، اين دو خصلت در محدود خاصّ خود موجب مهر و محبت افراد به يکديگر مي شود و در سطح عام و گسترده تر، احترام افراد جامعه به آدمي را در پي خواهد داشت.
من محمّد را به شما سفارش مي کنم، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب، و حائز تمام کمالات است. آئيني آورده که دل ها بدان ايمان آورده، اما زبان ها از ترس شماتت به انکار آن برخاسته است . من اكنون مى بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب ، به حمايت از او بر خاسته و به او ايمان آورده اند؛ و محمد به کمک آن ها بر شکستن صفوف قريش قيام نموده است. سران قريش را خوار، خانه هاي آنان را ويران و بي پناهان آن ها را قوي و نيرومند و مصدر کار نموده است
اي خويشاوندان من؛ از دوستان و حاميان حزب او (اسلام) گرديد. هر کسي او را پيروي نمايد، سعادتمند مي گردد، اگر اجل، مرا مهلت مي داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع مي کردم.
وفات حامي بزرگ پيامبر
ابوطالب مؤمن قريش در سال دهم بعثت (عام الحزن)، سه سال پيش از هجرت؛ مبدأ تارخ مسلمانان، رخ در نقاب خاک کشيد و جان به جان آفرين تسليم کرد. با مرگ او پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله حامي و مدافعي را از دست داد که از سن هشت سالگي تا آن روز که پنجاه سال از عمر رسول خدا مي گذشت، حفاظت و حراست او را بر عهده داشت، و پروانه وار گرد شمع وجود او مي گشت، و تا آخرين لحظ زندگي از آن حضرت، با هم وجود، دفاع کرد؛ چنان که تا زنده بود، مشرکين به جهت حمايت او جرأت اذيت و آزار پيامبر صلي الله عليه و آله را نداشتند و تنها پس از رحلت ابوطالب اين جسارت را پيدا کردند.
پس از رحلت ابوطالب، فرزند برومندش علي عليه السلام خبر مرگ پدر را به پيامبر داد، حضرت سخت متأثر شد و غبار غم بر چهر مبارکش نشست و گريست و به علي عليه السلام، دستور غسل و کفن او را صادر کرد و از خدا براي او طلب مغفرت نمود.
آنگاه جسد مطهر عموي رسول خدا، ابوطالب را در قبرستان معلّي (قبرستان ابوطالب) در کنار قبر پدر گرامي اش عبدالمطلّب به خاک سپردند. بعدها بر مقبر او گنبد و بارگاهي ساخته شد و در سال 1325 قمري به همراه گنبدِ قبر عبدالمطلّب، در يک قبه، تعمير و تجديد بنا گرديد. متأسفانه گنبد ساخته شده به همراه ساير آثار اين قبرستان در اوايل دوران تسلط وهابيت تخريب شد.
در اينجا ديوان زندگاني ابوطالب عليه السلام را با شعري از ابن ابي الحديد به پايان مي بريم:
• و لو لا ابوطالب و ابنه لما فذاک بمکّة آوي و حامي و هذا بيثرب جس الحمايا
• مثل الدين شخصاً و قاما و هذا بيثرب جس الحمايا و هذا بيثرب جس الحمايا
اگر ابوطالب و فرزندش علي عليه السلام نبود هرگز دين، قد راست نمي کرد.
او در مکه پناه داد و حمايت کرد و فرزندش در يثرب در گرداب هاي مرگ فرو رفت.
منابع مقاله:
1ـ تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، چ سوم،: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.
2ـ تاريخ و آثار اسلامي مکه مکرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، تهران، نشر مشعر، 1372.
3ـ تفسير نور، محسن قرائتي. قم، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن کريم، 1378.
4ـ الغدير في الکتاب و السنة و الأدب. عبدالحسين احمد الأميني. تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1408.
5ـ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني. تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1371.
6ـ الفصول العليّه (در بيان مناقب و فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام)، حاج شيخ عباس قمي. قم، در راه حق، 1365.
:: موضوعات مرتبط:
خاندان اهل بیت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1129
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0